حال آن شاعر را دارم که سرود :
سودای سر زلف کمند افکن ساقی
سیلی ست که در کندن بنیاد من آمد
(فروغی بسطامی)
هل من محیص!
آیا گریزی هست؟
سوره ی ق
آیه ی ۳۶
پ ن :
۱. آنچه ما کردیم با خود ، هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را
2. نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
«ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد!»
و سلام نام خداست
پس یا سلام
دوباره من این جا ایستاده ام..رو به سوی جاده ا ی بی انتها..خاموش و بی صدا!..چشم معذرت دارم به پیشگاه رهگذرانی که از این وادی می گذرند و ناله های گاه و بی گاه مرا در کنج عزلت و گاهی غربت میشوند...